کتاب قلب شنی به قلم عبدالرزاق گورنه و با ترجمه نجمه رمضانی منتشر شده است. در معرفی کتاب نیز آمده:
عبدالرزاق گورنه به ویژه پس از دریافت جایزه نوبل ۲۰۲۱ در میان اهالی ادبیات نامی آشنا است و این روزها خوانندگان ایرانی منتظر ترجمه آثار او هستند. آنها در این نوشتههای ساده و روان، تصویری دقیق از تاثیرات استعمار را در جامعهای به تماشا مینشیند که نزدیکیهای قابل توجهی با جامعه ایران دارد و گامبه گام سرنوشت پناهجویانی را دنبال میکنند که در دل فرهنگ و قارهای دیگر با غربت دست به گریبان هستند و در تردید ماندن و رفتن. اما شاید فارغ از وجه سیاسی و اجتماعی قلب شنی، آنچه این رمان را خواندنیتر میکند، به تصویر کشیدن انزوایی بس عمیقتر است، انزوایی که ریشهی آن نه در ناهمسانی فرهنگی، نه در ناهمزبانی، نه در تفاوت نسلی، بلکه در بیخویشتنی آدمهاست، این حقیقت که گویی یافتن ارتباط و حتی خلوتی که در آن آدمی به تمامی خود باشد، سخت است.در ترجمه اثر تلاش کردم متن، روان و خوشخوان و دور از فضای ترجمه باشد اما نویسنده در متن انگلیسی، اصطلاحات و واژگانی اسلامی و سواحلی به کار برده است و در مصاحبههای خود تاکید دارد که این اصطلاحات و واژگان به همان صورت در ترجمه منتقل شوند و از ترجمه آنها و آرودن پانوشت اجتناب شود. در نتیجه کتاب بدون پانوشت عرضه میشود و تنها در چند قسمت از متن پینوشت افزوده شده که بیشتر جنبهی تحقیقی دارد و حین خواندن رمان به وصرت عادی نباید به آنها مراجعه کرد. ازدوست عزیز و ارجمندم، سرکار خانم زهرا طائی، بسیار سپاسگزارم که در فهم بخشهای عربی متن به من کمک کردند. در این رمان، نقلقولهای مستقیمی از نمایشنامهی «کلوخانداز را پاداش سنگ است» آورده شده که در ترجمهی آنها، از اثر مرحوم دکتر علاالدین پازارگادی بهره بردم. البته عنوان رمان که از بخشی از همین نمایشنامه اقتباس شده، در متن پازارگادی، «قلب خاکی» ترجمه شده است اما پس از مشورت با ناشر محترم، قلب شنی را عنوان مناسب تری یافتم.
رمانهای (آخرین هدیه) و ( ورای زندگیها) از دیگر آثار عبدالرزاق گورنه هستند که میتوانید هماکنون از وبسایت انتشارات کتابسرای میردشتی تهیه کنید.
برشی از کتاب
شیدا و مسعود پدر و ماردم بودند. در مراسمی که انجمن جوانان حزب برگزار کرده بود با هم آشنا شدند، آن زمان هر دو دانشآموز بودند. یکبار که مادرم دلش گرفته بود و در تنهایی فرو رفته بود، پیله کردم که اولینبار کجا همدیگر را دیده بودند و این حرفها را زیر زبانش بیرون کشیدم. کلافهاش کردم:«مامان، این سوال خیلی ساده است»هیچ وقت میلی نداشت دربارهی رابطه خود ش و پدرم حرفی بزند، این حرفنزدن دیگر عادتش شده بود. آخرش گفت: یک مراسمی بود که انجمن جوانان ترتیب داده بودند: آن روزها مدام به ما غر میزدند و تهدید میکردندکه در محوطهی ساختمان کارهای داوطلبانه انجام دهیم، هر صبح برای رئیسجهمور سرود بخوانیم، در اعتراضات شرکت کنیم، مدام غر میزند. اما باز دربارهی بابا چیز زیادی نمیگفت و سالها ماجرا همین بود. اگر مستقیم و دقیق از او سوال میکردم، گاهی جواب میداد اما اگر وارد جزئیات میشدم، سکوت میکرد.
رمان «قلب شنی» درانتشارات کتابسرای میردشتی به چاپ رسیده است. برای مطالعه بیشتر در مورد این کتاب و همچنین دانلود کتاب قلب شنی به این صفحه رجوع کنید و هم چنین با ورود به صفحه رمان و ادبیات ایرانی می توانید سایر کتاب های این حوزه را مطالعه کنید.
0 نظر