صفحه اصلی دسته بندی 0 سبد ورود به سیستم
  • 1404/08/17 شنبه

منی که هرگز مردان را نشناختم

کد شناسه :66936
  • کد کالا :
    66936
  • شابک :
    9786227600186
  • ناشر :
  • مولف :
  • مترجم :
  • نوبت چاپ :
    1
  • سال چاپ :
    1403
  • قطع :
    پالتویی
  • نوع جلد :
    شمیز
  • تیراژ :
    200
  • تعداد کل صفحات :
    244
  • نوع کاغذ :
    بالک
  • اصالت کالا :
    اصل
  • وضعیت کارکرد :
    نو
  • قيمت :
    2,980,000 ریال 2,533,000 ریال

در رمان  «منی که هرگز مردان را نشناختم» جکلین هارپمن، ما با جهانی پساویران‌شهری مواجه می‌شویم که در آن زنان، بدون هیچ توضیحی، در بند و اسارت سال‌ها زندگی می‌کنند. این اثر نه‌تنها یک روایت علمی‌تخیلی است، بلکه آیینه‌ای از نقد اجتماعی بر مناسبات قدرت، محدودسازی آزادی‌های فردی و جایگاه زن در جامعه مردسالار محسوب می‌شود. شخصیت اصلی بی‌نام، که نمادی از حذف هویت زنانه در تاریخ است، با وجود شرایط طاقت‌فرسا، دست از جست‌وجوی حقیقت و بازتعریف خود برنمی‌دارد. همین کشمکش درونی، داستان را به روایتی تکان‌دهنده از مقاومت و امید بدل می‌کند. 

درباره‌ی نویسنده:

جکلین هارپمن (Jacqueline Harpman) نویسنده و روان‌کاو بلژیکی (۱۹۲۹–۲۰۱۲) است که آثارش همواره میان ادبیات و روان‌شناسی در نوسان‌اند. او با رویکردی فلسفی و انتقادی، مسائلی چون جنسیت، قدرت و سرکوب را در قالب داستان‌هایی پرکشش به تصویر می‌کشد. «منی که هرگز مردان را نشناختم» از مهم‌ترین آثار او به شمار می‌رود؛ اثری که مرزهای رمان علمی‌تخیلی و رمان اجتماعی را درمی‌نوردد و تجربه‌ای انسانی و عاطفی را پیش چشم مخاطب می‌گذارد. 

درباره‌ی مترجم:

هانیه مهرمطلق مترجم و پژوهشگر ادبی است که پیش‌تر به عنوان مدرس دانشگاه فعالیت داشته و دکترای زبان و ادبیات انگلیسی را از دانشگاه تهران دریافت کرده است. او در زمینه ترجمه آثار ادبی فعال است و تاکنون رمان‌ها و نمایشنامه‌های مهمی را به فارسی برگردانده است؛ از جمله استخوان مردگان را شخم بزن اثر اولگا توکارچوک و چند نمایشنامه از یوجین اونیل. مهرمطلق همچنین مترجم کتاب اصفهان: شهر کودکان لهستانی است که به خاطرات کودکان لهستانی اسکان‌یافته در ایران در جنگ جهانی دوم می‌پردازد.  

گزیده‌ای از کتاب:

«خیلی به‌ندرت پیش می‌آمد که زنی نافرمانی کند. اما وقتی چنین اتفاقی می‌افتاد، صدای ترق و تروق تازیانه‌ای در کنارش به هوا می‌رفت و ادامه میافت، تا آن زن طبق دستور عمل کند. نگهبان ها بی‌رحم بودند و تازیانه‌هایشان را با نهایت دقت می‌کوبیدند. می‌توانستند بیست بار پشت سر هم شلاق را درست از بیخ گوش کسی عبور دهند، و اگر زنی که شلاق او را هدف گرفته بود، مقاومت می‌کرد، همیشه یکی دیگر از زن‌ها تسلیمش می‌شد. وقتی نگهبانان آلیس را مجبور به غذا خوردن کردند و بعد او از لباسش طنابی درست کرد تا خودش را خفه کند، کلودیا وا‌داد و باعجله به سراغش رفت تا گره را باز کند و از مرگ نجاتش دهد؛ مرگی که به همه وعده داده شده بود، اما تا آن لحظه اجرایی نشده بود.» 

 

نقد و نظرات خود را با ما به اشتراک بگذارید. (برای ارسال نظر ابتدا باید با شماره همراه وارد سایت شوید.)

1 2 3 4 5

 *

 *

0 نظر