در این مجموعه، بیست و سه داستان کوتاه جمع آمده که سومین داستان "آیا کسی هست" نام دارد. در این داستان زنی به دوازده سال زندان محکوم شده؛ اما در نیمه شبی از سوی مامور زندان از خواب بیدار می شود و با چشمان بسته او را به سوی طناب دار می برند تا حلق آویزش کنند. او در لحظات آخر عمرش چهره زجر کشیده پدر و مادرش را تصور می کند.
0 نظر