کتاب شهرهای ناپیدا به قلم ایتالو کالوینو و با ترجمه بمهن رئیسی نگاشته شده است. در معرفی کتاب نیز میخوانیم:
با این وجود مارکو همچنان به نعریف فرش ادامه می داد اما امپراطور دیگر به سخناان او گوش نمی داد و مدام رشتهی کلامش را قطع میکرد. از امروز به بعد، من از شهرها تعریف می کنم و تو خواهی گفت که آیا به همان شکلی که من تصور کردهام هستند یا نه.
سفر به «شهرهای ناپیدا» از راوی گفتگوی خان مغول و مارکوپولو آغاز میشود.
شهرهایی که هر دام نام زنی برخود دارند و به ظاهر خیالی هستند. کالوینو میگوید:«فکر می کنم د راین کتاب چیزی همانند آخرین اثر عاشقانهی خود در مرود شهرها را نوشته باشم، البته این کار را زمانی انجام دادهام که زندگی در آنها مشکلتر از همیشه شده است.»
برشی از کتاب
خان فهمیده بود که تمام شهرهای مارکو مشابه یکدیگرند چنان که گویی در گذر از شهرری به شهر دیگر، سفری در کار نبوده بلکه فقط تبادل اجزا بوده است. حال، هر بار که مارکو شهری را توصیف میکرد، ذهن خان نیز راه خود را در پیش میگرفت و پس از آنکه شهر جزء به جزء تفکیک میشد، آن را به شیوهای متفاوت، با جایگزینی یا جابهجایی، از نو و دوباره میساخت.
با این وجود مارکو همچنان به تعریف سفرش ادامه میداد اما امپراطور دیگر به سخنان او گوش نمیداد و مدام رشتهی کلامش را قطع میکرد.
از امروز به بعد، من از شهرها تعریف میکنم و تو خواهی گفت که آیا به همان شکلی که من تصور کردهام هستند یا نه. از شهری شروع میکنم که در سربالایی ساخته شده و سراسر آن را پله های سنگی پوشانده است. باد شمال به طرف آن میوزد و در کنار خلیجی هلالی شکل قرار دارد. بگذار تا از اعجایب آن برایت بگویم: استخری بلورین دارد که عمق آن به ارتفاع معبد خدایان است. مردم میتوانند شنا و پرواز ماهیهای پرنده را در آن دنبال کنند و بر مبنای آن فال بگیرند و خوشبختی این و آن را پیشبینی کنند. نخلی دارد که برگ هایش در مقابل وزش باد، چنگ مینوازند؛ میدانی دارد که دور تادور آن میزی از سنگ مرمر به شکل نعل اسب قرار دارد، رومیزی آن نیز مرمر است و روی آن، اغذیه و اشربهی فراوان در ظروف مرمرین گذاشته اند.
0 نظر