رمانمغازهی خودکشی اثری از ژان تولی است که با ترجمهی احسان کرم ویسی در انتشارات چشمه به چاپ رسیده .در مقدمهی مترجم میخوانید: مغازهی خودکشی یک کمدی سیاه است. اولین بار آندره برتون، رماننویس و نظریه پراز سوررئالیست فرانسوی در کتابی با عنوان گلچین طنزهای سیاه ادبی این اصطلا را زیرشاخهای از کمدی و طنز خواند.
داستان در زمان و مکان نامشخصی اتفاق میافتد؛ دورهای آخرالزمانی که انسانها بسیاری از منابع طبیعی را نابود کردهاند. زمانی که دیگر گلی نیست و هوا بسیار آلوده است. خودکشی عادی و شادی غیرعادی است. مردم افسرده و مالیخولیایی برای پایاندادن به عذاب زندکیشان به مغازهی خودکشی میآیند و خانوادهی تواچ، صاحب مغازه، تمام تلاششان را در خدمتگزاری به مشتریان خود صرف میکنند. برای هر طبع یک راه خلاصی وجود دارد. از طنابهای دار و گلوله گرفته تا انواع سم و گیاهان کشنده و تیغهای آلوده به کزاز. در مغازهی خودکشی برای پایان دادن به زندگی همه جیز پیدا میشود؛ تجارتی منتهی به مرگ. امور به وفق مراد خانوادهی تواچ میگذر؛ تا اینکه آلن به دنیا میآید و همه چیز تغییر میکند.
گزیدهای از کتاب:
نور آفتاب اصلاً درون این مغازهی کوچک رخنه نکرده بود. تنها پنجره ی مغازه، سمت چپ در ورودی، با کاغذ و مقوا پوشیده شده و یک لوح اعلان هم روی دستگیرهی در آویزان بود.
نور لامپهای مهتابی سقف روی پیرزنی افتاده بود که داشت به سمت بچهای میرفت که در کالسکهای خاکستری بود.
«آه! داره میخنده»
مغازهدار، زن جوانتری که کنار پنجره رو به صندوق نشسته بود و حسابهایش را بررسی میکرد، با اعتراض گفت: «پسر من میخنده؟ نخیر خانم، فقط داره شکلک درمیآره. آخه چه دلیلی داره تو این دنیای نکبت لبخند بزنه؟»
بعد دوباره سر حساب و کتاب برگشت، ولی پیرزن همچنان دور کالسکهی بچه میچرخید. قدمهای ناشیانه و عصایش او را مضحک جلوه میداد. چشمانش آبمروارید داشت، ولی آن چشمهای تیره و غمگین و مردهوار به آنچه دیده بود یقین داشتند.
0 نظر