در معرفی کتاب آمده:
این بچهها پدرمون رو درآوردن!، «حوصلهم رو سر بردی! »، «کلهم رو خوردی!»، «بچهی خوبی نیستی...»، «خستهم کردی...»، «طاقتم طاق شده!»، «بالاخره این بچه منو میکشه»، «بچه هم مکافات مثل حبس با اعمال شاقهس»، اینها جملاتی است که، گاهی اوقات، در اطراف خود میشنویم، چه با صدای بند و چه آرام و به صورت زمزمه؛ و چون خودمان هم بعضی وقتها همیننظر را داریم، این جملات چندان با چیزی در دل ما میگذردتفاوتی ندارد و شاید به همین دلیل،شنیدن آن برای ما غیرقابل تحمل است.و باید اعتراف کرد که اینها،این جملات و این احساسات، همگی بیانگر رنج و دردی واقعی هستند.
گزیده ای از کتاب
همانطور که دیدیم، اکثر والدین با احساسات دوگانهای سروکار دارند، بچهدار شدن هم لذت بسیار بزرگی است و هم مشغلهای وقتگیر. زندگی با تولد نوزاد به ناگهان تغییر میکند؛ والدین مجبورند تاهمه چیزرا پیش بینی کنند، دیگر نمیتوانند وقتی دلشان خواست از خانه بیرون بروند، شبها باید کشیک بکشند، نیمهشب بچه گرسنه و بیدار میشود، هم پدر و هم مادر باید با زندگی جدید کنار بیایند. امروزه، والدین جوان چون مانند ، گذشته در خانههایی زندگی نکردهاند که چند نسل را در خود جای میداد، پیش از آنکه بچهدار شوند کمتر نوزاد و بچه در اطراف خود میبینند.
برای سفارش آنلاین این کتاب، اینجا کلیک کنید.