برشی از کتاب:

دلشوره عجیبی داشتم، مدام خودخوری می کردم. حالا دیگر برای همه ی آدم های اطرافم هم نگران می شدم.
گویی در وجودم منتظر اتفاقی شوم بودم.
چشمانم به لباس خونی «آرام» خشک شده بود در ادامه ی نگاهم موهایش را دیدم که دور دستان «اسدی» بی رحم چرخیده بود.
زن بیچاره غرق در خون ناله می کرد و اشک می ریخت. احساس کردم نفس در سینه ام حبس می شود. پاهایم شروع به لرزیدن کرد و در چشم بر هم زدنی نقش بر زمین شدم. بعد صدای عربده های «اسدی» طنین انداز شد:
- دختره ی گدای پاپتی، کارِت به جایی رسیده که تو زندگی منِ اسدی سرک می کشی؟ نکنه فکر کردی قد و اندازه ی من هستی؟ تو حتا اندازه سگ این باغ هم ارزش نداری. اگه اینجا رو بهت دادم نه اینکه عاشق چشم و ابروت باشم، بابت این دادم که عین یابو سرت رو تو زندگی من فرو نکنی حیوون...
انگار من دیگر صدایی نداشتم که بتوانم از خودم دفاع کنم، فقط از خدا می خواستم «هرمز» از راه برسد.
دوباره صدای اسدی در هوا پیچید که:
- به اون پسرۀ احمق گفته بودم با یکی حدود اندازه ی خودمون هم سفره بشه اما تو کَتش نرفت لامذهب. گدا جماعت وقتی دندونای آدم رو ببینن، سوارش می شن. بلند شو وایستا دختره ی نمک نشناس! بد کردم از تو اون سگ دونی نجاتت دادم؟ تن لشت رو بلند کن بگو این رعیت زاده ی بدتر از خودت چیا بهت گفته؟

معرفی کتاب «چشمانِ ستاره»

کتاب چشمان ستاره به قلم سحر مقصودی رمانی عاشقانه در ژانر معمایی_جنایی است که در انتشارات میردشتی به چاپ رسیده است.

داستان این رمان پرشور از همان آغاز طوری پیش می رود که ذهن مخاطب برای کشف معمای های سیالِ در قصه به دنبال جملات کشیده می شود. جریاناتی دلهره‌آور و مرموز که یکی پس از دیگری در بطن روایات متولد می شوند و آرام آرام توسط شخصیت اصلی که زن جوانی به نام «ستاره» است، فاش خواهند شد. راز هایی مخوف که گویی قرار است زندگی شخصیت های داستان را به قعر هزارتویی تاریک سوق بدهد.

کتاب «چشمان ستاره» روایت زندگی انسان هایی است که در زنجیره ی معیوبی از انتخاب های غلط، سکوت های نابجا، طمع های بی انتها و چشم پوشی های ساده انگارانه گرفتار آمده اند. گویی سرنوشت بر آن است آینده زنان و مردان این قصه را به ورطه ی تباهی بکشاند اما آیا انسان، این اشرف مخلوقات باز هم قدرت و آگاهی لازم برای تغییر شرایط را خواهد داشت؟!

کتاب چشمان ستاره در انتشارات کتابسرای میردشتی به چاپ رسیده است.