کد شناسه :19182
  • شابک :
    9786002292131
  • ناشر :
  • مولف :
  • مترجم :
  • نوبت چاپ :
    49
  • سال چاپ :
    1401
  • قطع :
    وزیری
  • نوع جلد :
    شمیز
  • تعداد کل صفحات :
    544
  • نوع كاغذ :
    تحریر
  • وزن :
    477
  • قيمت :
    3,100,000 ریال
  • موجودی :
    فقط 3 عدد در انبار موجود است!

کتاب فارسی عمومی برگزیده متون زبان فارسی و آیین نگارش از دکتر حسن ذوالفقاری نگاشته شده است. در معرفی کتاب نیز آمده:
کتاب حاضر می‌کوشد با سیری منطقی و تاریخی و نگرشی نقادانه زبده‌ی اندیشه‌های مکتوب را براساس انواع ادبی چهارگانه و گونه‌های هر یکپیشکش دانشجویان و دانش‌پژوهان با ذوق و ادب دوست کند. شیوه‌ی این کتاب براساس طبقه‌بندی موضوعی است؛ چنین شیوه‌ای هم خواننده را در یافتن مطلب مناسب کمک می‌کند و هم جهت مطالعاتی آینده و بینش ادبی وی را ترسیم می‌نماید. کوشش شده است متون کتاب، طی چهارده فصل، از شاهکارهای ادبی زبانی شاعران، نویسندگان و نقادان ایران و جهان برگزیده شود. این کتاب ادامه‌ی منطقی سرفصل‌ها و محتوای دوره‌های متوسطه و پیش‌دانشگاهی است؛ از این‌رو جز آن‌که متن درسی مناسبی برای آموزش زبان و ادبیات عمومی به عنوان متن کمک آموزشی مورد استفاده دبیران، دانشجویان، دانش‌آموزان و دانش‌پژوهان و علاقه‌مندان به ادب دیرپا و گران‌سنگ فارسی نیز باشد.
مباحث نگارشی نیز راهنمای مناسبی برای گزینش شیوه‌ی درست نوشتن به زبان‌فارسی و رسم‌الخط معیار است.
برشی از کتاب
کلیدر
«بند سوم»
پهنه‌ی باز بیابان، در نظر همچون پوستینه‌ی پلنگی می‌نمود. خالپشت. خالپشت. سپیدی بر سیاهی،  سیاهی بر سپیدی. زمین رو یه از تن وا می‌گرداند.
مردان ما، شیب خمیده‌ی راه قلعه چمن را ، سوار بر اسب‌ها، چشم در چشم آفتاب، می‌پیمودند و گام در دل کال گذاشتند. از سینه‌کش کناره‌ی کال به پشت کتل غلامو پیچیدند و به راه زعفرانی راست شدند. راه در فرادست کوه اولر، از لابه‌لای پاره‌سنگ های سیل آورده، در فراز و فرودی ناهموار می‌گذشت. سنگ‌پاره‌های خرد و کلان، با قواره‌های جورواجور،‌پراکنده و بیگانه به هم،این‌جا و آن جا افتاده و چون مردمی زمین‌گیری، بر خاک و در خاک فرو نشسته بودند، چنان‌که گویی امید برخاستنشان نیست. بر دشت و پوزه‌ی هر سنگ، پاره‌ای برف نشسته و از کناره‌هایی که به هُرم آفتاب رورفته شده بودند، پاره‌هایی کبود نمایان بود. خورشید در فرود بود و سایه‌ی سنگ‌ها دمادم‌کش می‌یافتند. بر پوستین سپید بیایان، جابه جا خالگونه‌های کبود نشسته بود. زمین همه‌جا؛ دم ‌به دم، چهره از نقاب به در می‌کشید  پوست به زیر پوست داشت . خنده‌ای زلال؛ مثل روندگی آرام آب.- تو به نظرت چه می‌رسد، ها؟



 

بررسی و نظر خود را بنویسید

1 2 3 4 5

 *

 *

0 نظر